وقتی پر کشیدی، زمستان بود سردار.

اما گمان مبر که این زمستان برایمان تمام شدنی بود.

تمام نشد که نشد.

بهار، تابستان و پاییز فقط آمدند و رفتند و تمام تلاششان را هم کردند تا تحولی ایجاد کنند.

آمدند و رفتند تا فقط بگویند ما هم هستیم اما چه می دانستند که با رفتن تو، وجودمان که نیازمند گرمای وجودت بود، در سرمای استخوان سوزِ نبودنت، یخ زد و این یخ ها دیگر آب شدنی نیستند.

 

ولی نه! ماییم و امید به ظهور مولایمان در بهاری که در راه است و بی شک تمام نشدنی ست.

بهاری که می آید تا تمام سوز و سرما را از بین ببرد و گرمایی جانبخش در تمام وجودمان نفوذ کند.

آری! به امید آن بهار وعده داده شده، در این سرمای زمستان دوام می آوریم.

نکند تقصیر تو باشد؟!

خاطره ی بی قراری آن روز...

پهلوونِ ما عاشق بود...

تمام ,زمستان ,آمدند ,فقط ,هم ,سرمای ,و رفتند ,آمدند و ,بهاری که ,تمام نشدنی ,دیگر آب

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

امنیت اخذ مشاوره و صدور گواهی نامه ایزو مرکز تخصصی تعمیرات لوازم الکترونیکی مدرسه شاد من تأملات مرجع علمی آب و پساب برنامه ریزی | آزمون | کلاس sorenasazan sahand چاهستان کجاست و چه ویژگی های دارد؟ خرید کتاب های آموزشی